نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 بچه ها يه سوال دارم اگه شما بفهميد كه ظرف 24 ساعت آينده عمرتون به پايان مي رسه و يا كلا دنيا نابود مي شه چي كار ميكنيد چه كارايي رو انجام مي ديد؟؟؟ لطفا در قسمت نظرات بگين چي كار مي كنيد موفق و پيروز باشيد. 

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 16:24 | |







سلام خدمت تمامي دوستان گل

ماه محرم را به تمامي شيعيان و دوست داران حضرت ابا عبدالله الحسين تسليت عرض مي كنم


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 16:17 | |







عقل و عشق

 یک لحظه طول می کشه تا از کسی خوشت بیاد , یک دقیقه طول می کشه تا یکی رو بپیچونی یک ساعت طول می کشه تا یکی رو دوست داشته باشی یک روز طول می کشه تا دلت برای یکی تنگ بشه یک هفته طول می کشه تا به یکی عادت کنی کمتر از یک ماه طول می کشه که عاشق یکی بشی اما یک عمر طول می کشه تا فراموشش کنی .

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 14:57 | |







دل تنگ

 شايد يه کسي شبها براي اينکه خوابتو ببينه به خدا التماس ميکنه!! شايد يه کسي به محض ديدن تو دستش يخ ميزنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه!! مطمِئن باش يکي شبها بخاطر تو تو دريايي از اشک ميخوابه!! ولي تو اونو نميبيني؟؟ شايدم هيچ وقت نبيني


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 14:12 | |







 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 18:56 | |







غريبه ام واسه همه

 

خدا گریه مسافرو ندید

 

دل نبست به هیچ کس و دل نبرید

 

آدما برای دوری از دیار

 

جاده رو برای غربت آفرید

جاده اسم منو فریاد میزنه

میگه امروز روز دل بریدنه

کوله باری که پر از خاطره هاست

روی شونه های لرزون منه

از تموم ادمای خوب و بد

از تموم قصه های خوب و بد

 چی برام مونده به جز یه خاطره

 نقش گنگی تو غبار پنجره

جاده آغوشش و وا کرده برام

منتظر مونده که من باهاش بیام

قصه تلخ خداحافظی رو

می خونم با اینکه بسته است لبام

پشت سرگذاشتن خاطره ها

همه عشقهاودلبستگیا

خیلی سخته ولی چاره ندارم

 

جاده فریاد میزنه بیا بيا...

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 17:32 | |







دوستت دارم ها...آه... چه كوتاهند...

 

 


 

غم نگاه آخره

 

 

 تو لحظه ی خداحافظی

 

 

گریه ی بی وقفه ی من

 

 

  تو اون روزای کاغذی

 

 

  قول داده بودیم ما به هم

 

 

 که تن ندیم به روزگار

 

 

  چه بی دووم بود قول ما

 

 

 جدا شدیم آخر کار

 

 

تو حسرت نبودنت

 

 

 من با خیالتم خوشم

 

 

  بار بستم از این دیار

 

 

  آرزو هامو میکشم

 

 

 کوله بارم پر حسرت

 

 

 دلم یه دنیا درده

 

 

مثل آواره ای تنها

 

 

 تو خیابونی که سرده

 

 

  تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره

 

 

 آروم آروم دل تنگم داره بی تو می میره

 

 

 گل مغرور قشنگم

 

 

من فراموشت نکردم

 

 

بی تو اینجا رو نمیخوام

 

 

  میرم و بر نمیگردم

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 14:40 | |







نگاه

 

نـــــــــــــــــــــــگاه...

CNIRAN : بزرگترین تالار گفتمان ایرانیان

 چـقدر دوسـت داشــتم یـک نـفر از مـــن مـی پرسید...


چـرا نــگاه هایـت آنـقدر غمـگـین است؟


چـرا لبـخندهایــت آنـقدر تلـخ و بیــرنگ است؟


امـا افسـوس که هیــچ کس نبـود ...


همـیشه مـــن بـودم و تنــهایـــــــی پــر از خاطره ...


آری بـا تــو هسـتم ...!


با تـویــی که از کنـارم گذشـتی...


و حتـی یـک بار هـم نپرسیـدی،


چـرا چشمـهایم همیـشه بـارانی اسـت...!!

 

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 21:57 | |







وصيت نامه عشق

 وصیت نامه عشق

 

وصیت میکنم هر گاه مردم بر روی تابوتم پارچه ای سیاه بکشنند

تا همه بدانند روزگارم چقد سیاه بوده و هیچ گاه خوشبختی را ندیدم

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم به راهش بودم و در فراغش مردم

دهانم رو باز بگذارید تا همه بدانند حرفای زیادی برای گفتن داشتم ولی نتونستم بیان کنم

دستهایم رو از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند هر آن چه را که میخواستم بدستم نرسید

پاهایم رو از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند هر چه دویدم به آرزویم نرسیدم

بر روی تابوتم دسته گلی بگذارید تا همه بدانند در غروب و بی کسی جان باختم

 

 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 20:37 | |







خداحافظ

 

 تو كه مي دانستي با چه اشتياقي... خودم را قسمت مي كنم

 

پس چرا...زودتر از تكه تكه شدنم...جوابم نكردي...براي...

 

خدافظي خيلي دير بود...خيلي دير!!!

 

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ 

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم ،خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم ، در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم


و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد ،و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ ، چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟


خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی ، خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم ، خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات ، باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

در سینه می تپید،

دلم بود…

نا مهربان.. خداحافظ




[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 19:25 | |







ني ني

  ني ني که ازخواب پا ميشه جيش داره...........زنبور که روگل ميشينه نيش داره...............حاجي که از مکه مياد ريش داره........شطرنج که بازي ميکني کيش داره ….........اين ريسيور رو پشت بوم ديش داره.....چوپون که تو بيابونه ميش داره........اين تلفن که مي چتي اخره ماه فيش داره………………پس يه کم فکره بابات باش


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 11:42 | |







به اين ميگن يه عشق واقعي

گفتم غم تو دارم

                        گفتا چشت در آيد

                                               گفتم گه ماه من شو

                                                                           گفتا دلم نخواهد

گفتم خوشا هوايي كز باد صبح خيزد

                                               گفتا هواي گرميست. اه اه !!! عرق در آمد

گفتم دل رحيمت كي عزم صلح دارد

                                             گفتا برو به سويي نا گل ني در آيد!!!

گفتم زمان عشرت ديدي كه چون سر آمد

                                                گفتا كه اي واي دير شد!داد مامان در آمد!!!


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 11:23 | |







eeeeeeyyyyyyyyyy khoda

ادمــــــا گاهی لازمه چند وقـــــت کرکره شونو بکشن پاییــــــن،

یه پارچــــــه سیـــــــاه بزنن درش و بنـــــویسن:

کسی نمـــــــرده؛

فقط دلـــــــــم گرفتــــــه...


[+] نوشته شده توسط در 22:29 | |







حتما بخون آخرش اشک تو چشمات جمع میشهمطلب ارسالی ازespere

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر
لبخندی زد و گفت ممنونم.
تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد.حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود...دختر با خودش می گفت: می دونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات؟...حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم...آرام گریست و دیگر هیچ چیز نفهمید...
چشمانش را باز کرد،دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید،پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید...در ضمن این نامه برای شماست!..
دختر نامه رو برداشت،اثری از اسم روی پاکت دیده نمی شد،بازش کرد ودرون آن چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمی تونست باور کنه...اون این کارو کرده بود...اون قلبشو به دختر داده بود...
آرام آرام اسم پسر رو صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد...و به خودش گفت چرا حرفشو باور نکرد


[+] نوشته شده توسط در 14:4 | |







قاصدك

قاصدك غم دارم

            غم آوارگي و دربدري

                           غم تنهايي و خونين جگري.

قاصدك واي به من همه از خويش مرا مي رانند

همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند

مادر من غم هاست

              مهد گهواره من ماتم هاست.

قاصدك دريابم! روح من عصيان زده و طوفانيست .

آسمان نگهم بارانيست.

قاصدك غم دارم

                  غم به انداره سنگيني عالم دارم.

قاصدك غم دارم

                 غم من صحرا هاست

                                       افق تيره او ناپيداست.

قاصدك ديگر از اين پس منم و تنهايي

و به تنهايي خود در هوس عيسايي

 و به عيسايي خود منتظر معجزه اي غوغايي.

قاصدك زشتم من زشت چون چهره سنگ خارا

                         زشت چون زال دنيا.

قاصدك حال گريزش دارم

            مي گريزم به جهاني كه در آن پستي نيست

مي گريزم به جهاني كه مرا ناپيداست         

                                   شايد آن نيز فقط يك روياست!!!


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 12:11 | |







عشق

نام من عشق است

                          مي شناسيدم؟

 زخمي ام زخمي سراپا

                              مي شناسيدم؟

 با شما طي كرده ام راه درازي را 

 خسته ام خسته

                             مي شناسيدم؟

 

  اين زمان گر چه ابري پوشانيده است رويم

 

  من همان خورشيد تابانم

                                مي شناسيدم؟

اين چنين بيگانه از من رو مگردانيد

در كف فرهاد تيشه من نهادم من 

من شكستم بيستون را من

من همان مهربان سالهاي دورم

رفته ام از يادتان يا

                          مي شناسيدم؟

نام من عشق است

 

                             مي شناسيدم؟


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 12:7 | |







و بعد از رفتنت

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني

 

 تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم

براي با طراوت ماندن باغ قشنگ 

آرزوهايت دعا كردم

 

پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس.

تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روييدند با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي:

دلم حيران و سرگردان چشمانيست رويايي و من تنها براي

ديدن زيبايي آن چشم تورا در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم.

اين بود آخرين حرفت و رفتي...!

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت.

چشمهايم را به اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردمم.

نمي دانم چرا رفتي...؟

نمي دانم چرا...؟

شايد خطا كردم و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي 

نمي دانم كجا...؟

تا كي...؟

براي چه...؟

ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت.

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد.

و گنجشكي كه هرروز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت 

تمام بالهايش غرق در اندوه و غربت شد.

و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.

و بعد از رفتنتانگار كسي حس كرد.

من بي تو تمام هستيم از دست خواهد رفت

كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنتدرياچه بغضي كرد.

كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد مرا با عبور خود نخواهي برد

هنوز آشفته چشمان زيباي توام .برگرد...

برگرد و ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد.

و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت:

تو هم در پاسخ اين  بي وفايي  ها بگو كه در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم.

و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد

كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است.

در امواج پاييزي ترين ويراني يك دل

ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر

نمي دانم چرا ؟

شايد به رسم وعادت پروانگي مان باز براي شادي و

خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم ... 


[+] نوشته شده توسط nadiya nourozi در 22:24 | |