قاصدك غم دارم
غم آوارگي و دربدري
غم تنهايي و خونين جگري.
قاصدك واي به من همه از خويش مرا مي رانند
همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند
مادر من غم هاست
مهد گهواره من ماتم هاست.
قاصدك دريابم! روح من عصيان زده و طوفانيست .
آسمان نگهم بارانيست.
قاصدك غم دارم
غم به انداره سنگيني عالم دارم.
قاصدك غم دارم
غم من صحرا هاست
افق تيره او ناپيداست.
قاصدك ديگر از اين پس منم و تنهايي
و به تنهايي خود در هوس عيسايي
و به عيسايي خود منتظر معجزه اي غوغايي.
قاصدك زشتم من زشت چون چهره سنگ خارا
زشت چون زال دنيا.
قاصدك حال گريزش دارم
مي گريزم به جهاني كه در آن پستي نيست
مي گريزم به جهاني كه مرا ناپيداست
شايد آن نيز فقط يك روياست!!!
نظرات شما عزیزان:
azi
ساعت18:57---22 آبان 1391
توپولی بیا واست افنبات خریدم
|