|
|
نظرات شما عزیزان:
احمد
ساعت11:16---25 آبان 1391
از چه بنویسم؟؟
از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
یا از دلی که سوتو کور است؟
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟؟
از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
یا از دلی که سوتو کور است؟
از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟
از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟
یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟
از چه بنویسم ؟؟
از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟
یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟
از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟
یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟
من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…
من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..
من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….
احمد
ساعت10:58---25 آبان 1391
چه خوش خیال بودم...
که همیشه فکر میکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!!
یکباره جا خوردم...
وقتى زندانبان بر سرم فریاد زد...
(هى تو)...!
آزادى...!
وصداى گام هاى غریبه اى که به سلول من می آمد...!
شعیب
ساعت0:31---23 آبان 1391
|
|
[+]
نوشته شده توسط nadiya nourozi در 18:56 |
| |